زنان سرزمین من

زنان سرزمین من - به سمت نور...به سمت نور...

مهرنوش جون که این روزها از 6 و نیم صبح تا 10 شب و نیم شب باید سر کار باشد، هفت و بیست دقیقه صبح امروز با تمام انرژی های منفی وجودش برای من و چند تا خانم بعدی که نشسته بودند تا نوبتشان شود، سخنرانی می کرد؛ در مورد بدی های عید و اینکه چقدر متنفر است از اینور آنور رفتن و دیدن آدم ها.

نشسته بودم روی صندلی، زیر دستش و می خندیدم. به این همه تفاوت خودم و مهرنوش. بس که عاشق آمدن عیدم؛ عاشق همین ترافیک های شب های نزدیک سال تحویل، همین ریختن مردم توی خیابان ها و جنون خرید کردنشان، عاشق ماهی گلی و سنبل و لاله و جوانه زدن درخت ها، عاشق همه زن هایی که بوی وایتکس و جرم گیر می دهند و ابروهایشان شده این هوا و تار موهای سفیدشان بیرون زده و منتظرند 29 و 30 اسفند بشود تا وسط شلوغی آرایشگاه های زنانه، خودشان را یکجوری جا کنند زیر دست مشاطه.

پی نوشت 1:یکی توی پلاس پیشنهادهایاین وبلاگرا معرفی کرده بود برای درست کردن شیرینی های عید. در کل جای جالبی است. شاید هم یک زمانی خودم همچین وبلاگی زدم.

پی نوشت 2:منو ببر به سمت صبح/ منو ببر به سمت نور/ به سمت نور...

پی نوشت 3:باز هم عید می آید و باز هم اگر تا 5 فروردین زنده باشم، یک سال پیرتر می شوم؛ 32 ســــــــــــــــــــــاله.

 

وقتی...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۱۲
یک زن
زنان سرزمین من -

والا حتی بچه دبستانی ها هم می دانند که وقتی مهمان به خانه آدم می آید، هرچقدر هم بین اعضای خانواده دعوا و بزن بزن باشد، نباید جلوی مهمان حرفی بزنند یا رفتاری کنند که نشانه این اختلافات باشد. خیلی ساده است ها درک این قضیه. باور کنید. فقط مانده ام فکری، که قضیه به این سادگی را چرامعاون رئیس جمهورکه سنی ازش گذشته، متوجه نمی شود و انقدر راحت جلوینایب رئیس مجلس آلمان(سمت طرف را دقت کنید لطفاً) سیاست خارجی دولت قبل را می کوبد و اظهار ناراحتی می کند که آن سیاست ها باعث شد ما روابط خوبی با هم نداشته باشیم و حالا که دولت عوض شده خوشحالیم! و خب صد البته که حرمت امام زاده به متولی اش است و وقتی خودمان این جوری در مورد خودمان حرف بزنیم، طرف هم به خودش اجازه می دهد برود بالای میز و در مورد ارث و دیه زن و قضیه اسیدپاشی اصفهان و پرونده ریحانه جباری حتی، استنطاقمان کند.

بی ربط نوشت:به پیشنهاد یکی از دوستان وبلاگی،چقدر سی سالگی سریع گذشترا بخوانید.

مادربزرگ...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۳ ، ۱۳:۵۸
یک زن
زنان سرزمین من - چنین نگاه های قشنگی!!!! وجود دارد!!!چنین نگاه های قشنگی!!!! وجود دارد!!!

محسن 26ساله و دارای فوق‌لیسانس می‌گوید: "مگه می‌شه با این رنگارنگی دختران در جامعه، از زیبایی همسرم کوتاه بیام؟!آن‌هم انتخابی که برای یک ‌عمره. زیبایی برام مهم‌ترین فاکتوره."

امیر متولد سال 60 و دانشجوی فوق‌لیسانس دراین‌باره می‌گوید: "آن‌قدر دخترای متعدد و متفاوتی اطرافم وجود دارن، که فکرکردن به ازدواج خیلی سخت می‌شه.از طرف دیگه تصمیم‌گیری و انتخاب از میان این‌همه گزینه‌های زیبا و دارای امکانات مختلف، خب آدم رو وسوسه می‌کنه که دنبال بهترین بگرده. دنبال بهترین گشتن هم کار سختیه و انتخاب رو خیلی سخت می‌کنه."

فرهاد متولد سال 63 و دانشجوی دکتری، با توجه به داشتن مدرک دکترا خود را محق به انتخاب هر دختری می‌داند و اصلاً نمی‌تواند "نه" بشنود: "در شرایطی که دخترای زیادی امکان ازدواج ندارن وهر روز خبری از تجرد قطعی دختران می‌شنویم، طبیعیه که پسرا دنبال بهترین باشن.وقتی این‌قدر حق انتخاب گسترده‌ای وجود داره، یه دختر باید مزایای زیادی داشته باشه تا پسری که شاید امکانات کمتری هم داره اونو برای همسری انتخاب کنه!"

بهزاد که دانشجوی کارشناسی‌ارشد و 24 ساله است، در میان فاکتورهایش به اخلاق و اهل نماز بودن و کم‌توقعی همسر آینده اشاره می‌کند و در پاسخ به این سؤال که وضع مالی و زیبایی دختر در این میان چه اولویتی دارد، می‌گوید: "اتفاقاً جدیداً به این موضوع فکر می‌کنم. بالاخره هیچ‌کس همه‌چیز نداره. این روزا که بیشتر دغدغه ازدواج دارم و خواستگاری می‌رم، تصمیم بهتری می‌تونم بگیرم. مثلاً اگر دختری نماز بخونه و بی‌حجاب باشه، اما زیبا و در سطح مالی خودمون باشه، برام قابل‌قبول‌تر از دختریه که اهل نماز و حجابه، اما زیبا نیست." وی استدلالش این است کهشاید بتوانم دختر را برای باحجاب‌بودن قانع کنم، اما ظاهرش را که نمی‌توان عوض کرد!

کامل تر بخوانید:زن ایده‌آل برای ازدواج به روایت مردان ایرانی

وقتی...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۳ ، ۱۳:۰۳
یک زن
زنان سرزمین من - خوشبختیخوشبختی

یکی از بچه های نویسنده، خانمی است تقریباً همسن و سال من؛ اهل یکی از روستاهای حوالی قزوین. دیپلمش را که می گیرد، با یکی از همان اهل روستا ازدواج می کند. بعد از چند وقت هم می آیند تهران. پسر می شود کارگر و دختر هم می رود سراغ درس و دانشگاه. الان خانم فوق لیسانس دارد و خوب در رشته خودش می تواند تحلیلی و دقیق بنویسد؛ مرد هم بعد از مدتی که از کارخانه می آید بیرون و بی کار می شود، دارد گوشه خیابان دستفروشی می کند. ناهمخونی ناجوری پیدا کرده اند؛ اولش اینطور نبودند، ولی اینطور شدند. یکجور تغییر نامتوازن؛ گنده شدن الکی و کاریکاتورگونه یک جز. نهایتش هم می شود احساس نارضایتی دو طرف.

شاید اگر خانم انقدر سریع تغییر نمی کرد، یا حداقل مرد هم همپایش عوض می شد، الان شادتر و خوشبخت تر و راضی تر بودند. خب مگر آدم این نهایت 90 سالی که در این دنیاست قرار است چه کوهی بکند؟؛ چه غلطی بکند؟؛ چرا باید این احساس خوشبختی را از خودش بگیرد؟؛ یا حتی بهتر بگویم چرا باید بعضی سیاستگذاری هایمان جوری باشد که خوشبختی را از آدم ها بگیرد؟؛ چرا آن زمان که تندتند به اسم برنامه توانمندسازی زنان و بالابردن شاخص تحصیلات زنان در سطح جهانی، آنها را چپاندیم در دانشگاه و کلی عوضشان کردیم، به این فکر نکردیم که باید مردهایشان هم همپایشان عوض شوند تا بعدها احساس بهتری به زندگی داشته باشند؟

 

وقتی...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۳ ، ۱۸:۳۶
یک زن
زنان سرزمین من - جینگ جینگ ساز میاد و از بالای شیراز میاد/ شازده دوماد غم نخور که همسرت با ناز میادجینگ جینگ ساز میاد و از بالای شیراز میاد/ شازده دوماد غم نخور که همسرت با ناز میادآی حمومی آی حمومی آب حموم تازه کن
خانم عروس میاد حموم شربتش آماده کن
***
این حموم و اون حموم و  حموم حاجی رضا
گلش از مکه بیارم آبش از امام رضا
***
آی حنابند آی حنابند این حنا عالی ببند
داغ فرزندنت نبینی گل بیار حجلش ببند
***
یه جوون توی حموم سیصد جوون دور حموم
لاله ها بالا بگیرید در میاد سرو روون
***
شازده دوماد شازده دوماد اینقده آبی نپوش  
  رخت آبی در بیار و رخت دامادی بپوش
***
مادر داماد الهی نگیره دستت بلا
 پیرهن دوماد رو دوختی زدی دکمه طلا
***

جینگ جینگ ساز میاد و از بالای شیراز میاد
  شازده دوماد غم نخور که همسرت با ناز میاد
***
در خونه عروس خانم طاق گل کردن سوار
سر کوچه شازده دوماد صد شتر کردن قطار
***

در خونه ی عروس خانم آب رکنی رد میشه
چوب بیارید پل ببندید عروس خانم رد بشه
***
گل گرونه ای دوماد سنبل گرونه ای دوماد
قدر همسرت بدون که زن گرونه ای دوماد
***
عروسو بالا نشونین دومادو رو صندلی
سرعروس گل بریزین سر دوماد اشرفی
***
دختر شاه ولایت ما به شوهر داده ایم
نه به مال و نه به ثروت، به نجابت داده ایم
***
خانم عروس گلی هست و جاش میون قالیه
مادر عروس خدمتش کن فردا شب جاش خالیه
***
ماه می مونه دخترش مهتاب می مونه دخترش
دست این مادر مریزاد بی نظیره دخترش
***
آی نعنا نعنا نعنا
مامان عروس شد تنها
اوی آبشن آبشن آبشن
خونه ی دوماد شد روشن
***

کوچه تنگه بله عروس قشنگه بعله
  دست به زلفاش نزنید مرواری رنگه بعله
کوچه پیچه بله عروس کوچیکه بله
دست به زلفاش نزنین مروارید پیچ بله
***
ای طرف تخت طلا و اون طرف تخت طلا
 شازده دوماد روش نشسته میکنه شکر خدا
 ای طرف تخت عقیق و اون طرف تخت عقیق
شازده دوماد روش نشسته با صد و پنجاه رفیق
***
من منم و  من منم و  خواهر دوماد منم
 هرچی از خرجش کم آیه خرج بازارش منم
***
...خانم،...خانم مگه تو نیستی خبر
  امیر آقا زن میاره لاله دست گیر تا سحر
***
یل مخمل فرنگی من خودم می دوزمش
هر که بشه زن کاکم مثل گل می بوسمش
***
گل آوردم داداشی سنبل آوردم داداشی
تا بخوای خبر بشی زنت آوردم داداشی
***
خوارشوهر یاری بکن فرش اتاق جارو بکن
گل میاد خونه شما از گل نگهداری بکن
***

کی به حجله کی به حجله شازده دوماد با زنش
کی بگرده دوره حجله خواهر کوچیگ ترش
***
ننه جونی ننه جونی عاقبت کردیم جدا
زِیر قرآن تو ردم کن تا برم دست خدا
***
اسب آوردیم تو حیاط عروس خانم شد سوار
 خیر بیبینی ننه ی عروس ای گل از خونت در آد
***

عروسی شیرازیها تماشا داره تماشا داره
دخترای بانمکش  هیچ جا نداره هیچ جا نداره
 عروس یک پره طاووس جشنه عروسی مبارکش باد
 دوماد یه شاخ شمشاد  جشنه عروسی مبارکش باد
***
این بر کوه اون بر کوه کشت و کار کاهو وه   
چشمای خانم عروس جفت چشمای آهو ه
***
اومدیم به باغتون تا بچینیم انارتون
سر فرازی همتون سمیه شده عروستون
***
این برنج دانه دانه قل قل آبش بیاد
  ای عروس ترمه پوش چرا اشک از چشمات میاد
***
خانم عروس خانم عروس این چه چیزه در برت
این حریر نرم و نازک کی خریده همسرت
***
شب شد و مهتاب نیومد شمع و لاله کم بسوز
از فروغ روی عروس، شب شده مانند روز
***
شب یک و منزل هزار و چشم داماد انتظار
خیر ببینی ننه عروس ، این گل از خونت درار
***
یل خودم یلدوز خودم انگشتر فیروز خودم
دس بیار دستبند ببندم خواهر دلسوز خودم
***
هر چی دارم سی تو دارم تو عزیز خونمی
سر و سینت گل بکارم تو گل و راجونمی
***
گل زر افشون کرد و رفت ما رو پریشون کرد و رفت
با غریبون آشنا شد قوم و خویش ول کرد و رفت
***
گل و خی  چادر به سرکن گل هوای رفتنه
قوم و خویشونت خبر کن وخت رخصت دادنه
***
من چه سازم من چه سازم که رفیقم می برن
بنده خیمه شل کنین تا راه دورش نبرن
***
امدن گل ببرن مادر گل نمیشه رضا
یا رضا یا نارضا امشب شده حکم از قضا
***


وقتی...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۳ ، ۱۹:۰۰
یک زن
زنان سرزمین من - "مرد باید نوکر زن و بچه‌اش باشه""مرد باید نوکر زن و بچه‌اش باشه"

فرشته‌ها با هم می‌آیند را بعد از این همه مدت، دیدم. به جز بحث نمایش زندگی یک روحانی، به نظرم محور اصلی فیلم همان جمله "احمدآقا" به "حاج‌آقا سلحشور" است که "مرد باید نوکر زن و بچهش باشه"؛ همان وضعیتی که احمدآقا در فیلم داشت که با تمام وجود به زن و بچه‌هایش خدمت می‌کرد و نمی‌گذاشت به اصطلاح آب در دل زنش تکان بخورد؛ از غذا پختن و ظرف و لباس شستن بگیرید تا به آب و آتش زدن برای پول ویارانگی‌های ثانیه به ثانیه همسرش.

خب هر جوره آدم فکر می‌کند می‌بیند این زندگی، چقدر مطلوب است برای اکثر خانم‌ها؛ آن هم در این دوره زمانه‌ای که مردها بیشترشان مسئولیت‌های اصلی‌شان را هم در زندگی مشترک درست‌درمان انجام نمی‌دهند، چه برسد به این جور کارها. حس خوبی دارد که آدم بنشیند در خانه و با خیال آسوده به دل‌مشغولی‌هایش برسد و خیالش راحت باشد که در این دنیا یکی هست که همه‌جوره هوایش را دارد.

اما چیزی که در این فیلم توی چشم‌ام می‌زد، مدل زن فیلم بود؛ یک دختر بی‌اندازه دست و پاچلفتی و بی‌دغدغه و سطحی که کل فعالیت‌هایی که قبل از به دنیا آمدن بچه‌ها از او نشان داده می‌شود، فیلم‌‌دیدن و گریه کردن، تست کردن غذاهایی که شوهرش بعد از سرکار تندتند برایش می‌پزد، تلفن صحبت کردن‌های طولانی با مامانش، پیداکردن اسم برای بچه‌ها، و غرغر کردن سر شوهرش به خاطر حرف‌های جاری‌اش است؛ دریغ از یک خط کتاب خواندن حتی یا چه می‌دانم...

نمی‌گویم زن سنتی، چون زن سنتی تا این اندازه بی‌کار و علاف** نبود. شاید بتوان گفت یک زن تحمیق‌شده (با اغراق البته؛ ولی صفت دیگری برایش پیدا نکردم انصافاً و به دلیل همین ضیق کلمات این را به کار بردم). خب نمی‌شد مثلاً این مرد خوب مسئولیت‌پذیر، در کنار یک زن کمترسطحی نشان داده می‌شد؟! البته به نظر می‌رسد که این نوع نشان دادن، همان چیزی است که در واقعیت وجود دارد؛ حداقل تجربه‌زیسته من از زندگی آدم‌های دورواطرافم نشان می‌دهد که هرچقدر زن‌هایمان مسئول‌تر و فعال‌تر شده‌اند، مردهایمان خودشان را راحت‌تر کرده‌اند؛ یعنی انگار در نگاه بیشتر مردها، زن باید دست و پاچلفتی و تا این حد سطحی باشد، تا وظیفه مرد بشود نوکری‌اش. البته برعکس‌اش هم هست‌ها؛ مثلاً زن این فیلم خوش‌زبان و مهربان است و نیش و کنایه‌زن نیست؛ چیزی که زن‌های ما اغلبشان بعد از رشد اجتماعی‌کردن، کم‌کم از دست داده‌اند. ولی درکل چه خوب می‌شد اگر زن‌ها رشد می‌کردند و در کنارش خوش‌زبان‌تر و مهربان‌تر می‌شدند و مردها هم این رشد آنها را می‌پذیرفتند و همچنان هم نوکری‌شان را می‌کردند.

* یک جمله قشنگ و دوست‌داشتنی دیگر هم فیلم دارد؛ دایی زن خطاب به احمد می‌گوید: "زن‌ها زود می‌بخشند و دیر فراموش می‌کنند."  
** ممنون از تذکر دوست عزیز بابت غلط املایی :)

وقتی...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۳ ، ۱۸:۵۱
یک زن
زنان سرزمین من - خیلی شیک و مجلسی به زن ها خشونت می کنیم

خشونت علیه زنان که فقط کتک زدن و فحش دادن و پول ندادن و آزار خیابانی و... نیست که؛ همین که یک خانم متاهل مدام نگران دل شوهرش باشد که نکند بلرزد و پایش که نکند بلغزد؛ همین که بخشی از دخترهای مجرد ما پول خرج می کنند و می روند از این کلاس های مهارت جذب (جذب مردان) شرکت می کنند تا از استرس مطلوب و محبوب مردها نبودن دربیایند و بالاخره شوهر پیدا کنند!*، همین که زن ها مدام می روند سراغ بوتاکس و ساکشن و عمل های زیبایی و حتی سر صبح که می خواهند بروند سرکار یا دانشگاه کلی وقت صرف می کنند بابت خروار خروار آرایش و مو درست کردن، همین که هرکداممان ممکن است کلی دختر مذهبی و غیرمذهبی بشناسیم که پسرهای به ظاهر شیک  و باکلاس و درس خوانده و حتی مذهبی امروزی دلشان را شکسته اند و با تریلی از روی روح و روانشان رد شده اند و با خاک یکیشان کرده اند و حتی بعضی از این دخترها را به جایی رسانده اند که خودشان را بعد از مدتی تبدیل کرده اند به یک هرزه ای مثل آن پسرها، همین که بعضی از دخترهای مجرد سن و سال دار ما مجبور می شوند تنها زندگی کنند و خودشان بار زندگی را به دوش بکشند و حتی پدر و برادرهایشان دستی زیر بازوی آنها نگذارند و کمکی نکنند** یا زن های متاهل و بچه دار بدسرپرستمان به جای روانداختن به خانواده هایشان مجبور باشند بروند سراغ کمیته امداد و بهزیستی و اینجور مراکز یا پدرشان دربیاید زیر مشکلات اقتصادی؛ همه اینها هم خشونت علیه زنان است؛ خشونت هایی جدید که برخی شان انقدر خوش آب و رنگ و جذاب است که شاید درست حسشان نکنیم... درست است که کتک زدن زن ها کمتر از قبل شده ظاهرا (هرچند هنوز هم حتی بین آدم های تحصیلکرده اتفاق می افتد)، فحش دادن ها هم احیانا کمتر شده باشد (یا شاید بهتر باشد بگوییم متاسفانه از حالت یکطرفه درآمده و یکی می گویند و یکی می شنوند) و... ولی سری جدیدی خشونت جایگزین شده اند؛ خشونت های خیلی شیک و مجلسی.

*اینرا ببینید لطفاً.

**منظور ساختارهای حمایت خانوادگی از بین رفته در این دوران و عصر است و جایگزین شدن حمایت های نهادی و دولتی.

پریروز برای اولین بار در عمرم وقتی داشتم سر صبح زیر نم باران، روی برگ های زرد بدو بدو می کردم، حس کردم چقدر پاییز را دوست دارم.

یک پیرمرد افغانی عضو طالبان شرف دارد به این مدل مرررررررردهای ایرانی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۳ ، ۱۷:۲۹
یک زن
زنان سرزمین من - زنان سپاه امام حسین (ع)

سال گذشته سعی کردیم در مورد زنانی که در عاشورای سال 61 همراه امام حسین (ع) بودند؛ در حد وسع و توان منابع تاریخی موجود که الحق وقتی به زنان؛ حتی بزرگوارانی چون حضرت زهرا (س) و حضرت زینب (س) می رسند آب می روند و کم و کم تر می شوند، بنویسیم. کار سختی بود ولی شد؛ هرچند در مورد برخی از این عزیزان در حد چند خط پیدا می شود، ولی باز هم غنیمتی است برای خودش.

دلهم، همسر حبیب بن مظاهر، ام وهب، ام عمرو (زنی که نامش در زیارت ناحیه مقدسه آمده است)، رویحه (زنی که پدرش در سپاه عمر سعد بود)، ام خلف، رقیه همسر مسلک بن عقیل، حضرت رباب، حضرت سکینه، حضرت رقیه، حضرت زینب (س)؛ حتی کنیزانی که همراه امام حسین (ع) بودند؛ و....

خلاصه که گفتم اگر دوست دارید در مجموع همه‌شان را دراینجابخوانید.

 بی‌ربط:جوش زدن های من نسبت مستقیم دارد با جوش زدن های من!

سال جنگیدن و نجنگیدن
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۳ ، ۱۹:۱۵
یک زن
زنان سرزمین من - ما زن ها...ما زن ها...

ما زن ها؛ ما زن هایی که خودمان بزرگ ترین دشمن خودمان هستیم؛ جایی که باید درد هم را ببینیم، نمی بینیم؛ جایی که باید نگاه منفی جامعه- اگر بگویم نگاه مردسالار جامعه؛ حرف بدی زده ام؟!- به خودمان را ببینیم، نمی بینیم و همه تقصیرها را گردن همجنسان خودمان می اندازیم؛ بدی های جامعه به خودمان را طبیعی می دانیم و اگر کسی از همجنس هایمان هم بخواهد در موردش حرف بزند و تقبیحش کند، خودمان؛ خودخودمان مقابلش می ایستیم.

ما زن ها بعد از اینکه به مردها اجازه دادیم نگاه صرفا جسمانی به زن داشته باشند و اصلا خودمان هم در راستای همان نگاه آنها زندگی مان را تنظیم کردیم؛ و بعد از آنکه به شوهر دختر همسایه حق دادیم برود سر زن جوانش هوو بیاورد؛ خب چون انقدرها هم دختر همسایه خوشگل نبود؛ و بعد از آنکه برای پسرهای دیپلم و سیکل و بی کارمان رفتیم خواستگاری دخترهای تحصیل کرده و شاغل؛ و بعد از آنکه به دختر همسایه خندیدیم و گفتیم "ترشیده" چون فکر کردیم لایق نبوده که مورد قبول یک مرررررد قرار بگیرد و اصلا هم فکر نمی کنیم که این دختر هم شخصیت دارد و همه همه زندگی اش بسته به انتخاب یک مرررررد نیست و اصلا خیلی از مذکرات امروزی صرفا نرررر هستند نه مرررررد و دختر بنده خدا حق دارد جواب منفی بدهد؛ و بعد از آنکه مجردهایمان به یک دلیل و متاهل هایمان هم به دلایل دیگر سعی کردیم همکار مذکرمان که هم پولدار است و هم کاره ایست برای خودش و حتی زن و بچه هم دارد را تور کنیم و به اصطلاح از چنگ یک زن دیگر درآوریم؛ و بعد از آنکه شاغل هایمان، خانه دارها را مسخره کردیم که شما خاله زنکید و بعد از آنکه درد مادرهای جوان خسته در خانه مانده را حس نکردیم و فقط سرشان غر زدیم که "چه وضع بچه تربیت کردنه؛ چرا افسرده ای همش؟" و ذره ای فکر نکردیم که این آدم دست تنها و این همه کار...

ما زن ها بعد از همه این کارها؛ بعد از همه جنایت ها؛ بعد از اینکه دست هایمان را به خون هم آلوده کردیم؛ تازه یادمان می افتد که چقدر بدبختیم، که کسی نیست دردمان را بفهمد که چقدر تنهاییم که حتی خودمان هم از پشت به خودمان خنجر می زنیم... ولی چه فایده؟!! باز هم روز از نو و روزی از نو. اصلاً جنگیدن با همجنس در خونمان است انگار.

زن ها... و ما ادراک ما زن ها...

وقتی...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۳ ، ۱۱:۴۶
یک زن
زنان سرزمین من - کارگر ساختمونی بشم؟؛ دزدی کنم؟؛ درس بخونم؟!کارگر ساختمونی بشم؟؛ دزدی کنم؟؛ درس بخونم؟!

ایلیاخان این مدت روزانه با کلی خوراکی و تغذیه به علاوه 2 هزار تومن پول توجیبی، راهی مدرسه شده. چند روزی بود که غرغر می کرد سر مامان و بابایش بابت پول توجیبی که "چرا انقدر کمه. بچه های کلاسمون کم کمش روزی 5 هزار تومن میارن میرن بوفه خوراکی می خرن. تازشم بعضیاشون 10 هزار تومن میارن هر روز. پول توجیبی منو زیاد کنین خب." از ایلیا اصرار و از مامان بابایش انکار که نمی شود که نمی شود؛ از باب تربیت بچه و اینکه بالاخره صلاح نمی بینند که بچه روزانه 5 هزار تومن آت و آشغال بخرد و حروم هدر کند.

ایلیا هم تصمیم می گیرد یک هفته کار کند و یک هفته برود مدرسه و خودش خرجش را درآورد. وقتی تصمیمش را اعلام عمومی می کند، فردا صبحش اجازه نمی دهند مدرسه برود و بهش می گویند "قشنگ فکراتو بکن؛ یا هر روز میری مدرسه و درس می خونی یا اصلا لازم نیست درس بخونی؛ از فردا میریم این ساختمون نیمه کاره سر خیابون. میشی کارگر ساختمونی. دستت هم توی جیبت می ره و می تونی با پول خودت آت و آشغال بخری." بچه هم در یک روز بیکاری در خانه، خیلی خوب فکرهایش را می کند و زنگ می زند مامان جون و مامان من و خاله پری مشورت گرفتن که "به نظر شما برم مدرسه بهتره یا کارگر ساختمونی بشم؟" و نهایت قرار بر این می شود که مامان و خاله پری با مامان و بابایش صحبت کنند تا اگر صلاح دیدند نهایت 1000 تومن به پول توجیبی اش اضافه شود و از فردا هم برود مدرسه درسش را بخواند.

حالا امروز زنگ زده ام به بچه که "چی شد عزیزم؟ امروز رفتی مدرسه؟ پول توجیبیت چه خبر؟"؛ "بله رفتم. دیگه نمی خوام کارگر ساختمونی بشم، ولی هنوزم تکلیف پولم مشخص نشده که. اگه مامان بابام پولمو اضافه نکنن، احتمالن مجبور بشم دزدی کنم!!! یعنی دیگه چاره ای ندارم."

کلی حرف بزن با بچه که دزدی کار بدیه و اندازه پولی که داری خرج کن عزیزم و مامان بابا حتما صلاحتو می خوان و اصلا مگه تو چقدر تو مدرسه هستی که می خوای انقدر بخوری آخه؟!!!!و... خلاصه که کف کردم دیگه بس که حرف زدم. دست آخر هم قرار شد تا عید غدیر که همه خانه خاله پری جمع می شویم، کلی نقاشی بکشد و بفروشیم به فک و فامیل و پول درآوریم.

*ایلیا امسال کلاس سومه.

 **آخه چه کاریه خب انقدر پول توجیبی دادن به بچه ها؟! آن هم برای نهایت نهایت از صبح تا 1- 12 ظهر؟! آن هم با کلی خوراکی که از خانه همراهشان می کنید.

 

وقتی...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۳ ، ۱۸:۳۸
یک زن