زنان سرزمین من

زنان سرزمین من - مهارت ها و روش هایی که به نظر می رسد دخترهای مجرد باید به کار ببندند

الف) یکی از بچه ها تعریف می کرد که دوستش که دختری بوده فعال و سرحال و دارای موقعیت اجتماعی مناسب، یکهو در سن 35 سالگی سامانه ذهنی و روحی اش را از دست داده؛ آن هم به خاطر ازدواج نکردن. حالش خراب شده؛ موقعیت شغلی سابقش را که از دست داده، بعد از آن هم هر جا معرفی اش می کنند، دو سه ماهی کار می کند و بعد با دعوا و جنگ و جدال می زند بیرون، الان هم چند وقتی است ولو شده توی شبکه های اندرویدی دنبال پسرها تا شاید خدا بخواهد و یکی از این کیس ها منجر به ازدواج شود؛ دختری که تا قبل از این سن و سال دنبال این روابط نبوده.

ب) من نمی دانم دقیقا چقدر درست است این‌که اغلب آدم ها معتقدند دختری (در مورد پسرها هم هیچ وقت نمی گویندها؛ چون به هر حال.... حرف نزنم در این مورد بهتر است) که ازدواج نکرده و سنش بالاتر از سی سال این حدودها رفته، رفتارهای ابنرمال دارد و یک جاهایی حتی عقده ای است و این حرف ها. چقدر این حرف درست است، یعنی چقدر مطابق با واقعیت است. یعنی نمی دانم واقعاً چقدر این ایمیج واقعیت دارد، ولی فعلاً فرض می گیریم بر صحت درصدی از این حرف ها.

ج) به فرض صحت مورد دوم (البته تا حدودی) و با درنظر گرفتن اتفاقاتی مانند اتفاق مورد اول که ممکن است برای خیلی از دخترها اتفاق بیفتد، می خواهم بدانم واقعاً باید برای مصون ماندن از این رفتارها یک دختر باید چه آموزش هایی بییند؟؛ چه مهارت هایی داشته باشد؟ ببینید می فهمم که بسیاری از این اتفاقات و رفتارها ریشه اجتماعی دارد و به خاطر فشارهای ساختاری است، اما عجالتاً که نمی توانم ساختارها را تکان داد. یعنی توپ هم تکانشان نمی دهد به این زودی ها. پس اگر بخواهیم در سطح خرد وارد شویم و کاری کنیم، خب باید یک دختر چه چیزهایی را در وجود خودش تقویت کند؟ چه روش هایی در زندگی خودش پیش بگیرد تا احتمال ابتلایش به این رفتارها کمتر و کمتر شود؟

به واقع اعتقاد دارم که توانمندسازی زن ها که فقط منحصر در حوزه اقتصادی و سیاسی نیست، در این حوزه های مهارتی هم می توان زن ها را توانمند کرد برای حل مشکلاتشان، برای کنارآمدن با مسائل زندگی شان. حالا لطفا شما هم فکر کنید و تأملی داشته باشید و هر روشی که به نظرتان می رسد کمک کننده باشد پیشنهاد بدهید؛ با تأکید بر اینکه پیشنهادات صرفاً در سطح خرد و عامیلت باشد نه در سطوح کلان و ساختاری.

من خودم چند روش به ذهنم می رسد که به نظرم ممکن است مفید باشد. لیست می کنم در ادامه مطلب. شما هم روشی داشتید بگویید تا اضافه کنم.

1.(یکهو فحش ندهیدها؛ تا آخرش بخوانید. حرف بدی نیست واقعاً) یک سری شرایط هست در زندگی آدم، که واقعا تغییرش دست خود آدم نیست. مثل معلولیت مثلاً. به نظر من با توجه به سطح فوق العاده پایین فاعلیت زنان در ایران در امر ازدواج، برای قشری از دخترها که با معیارهای مادی ازدواج در جامعه ایرانی مطابقت ندارند و ازطرفی هم ممانعت شرعی و درونی برای عرضه خودشان (بخوانید آویزان کردن) به پسرها دارند، ازدواج نکردن مثل همین شرایط معلولیت است. یعنی نقصی که واقعا کاریش نمی شود کرد. دست آدم در تغییر این شرایط کاملاً بسته است. خب حالا با این شرایط، مدل سازی می کنیم از روی زندگی یک فرد معلول. فرد معلول چه کار می کند؟؛ آیا مدام به خودش دروغ می گوید که معلول نیست؟، آیا هی خودزنی می کند و به خودش فحش و بدوبیراه می گوید که چرا معلول است؟... نه. این آدم برای موفق بودن باید شرایط خودش را بپذیرد؛ یعنی مجبور است بپذیرد. پذیرفتن هم یعنی با لبخند درونی. با خرسندی. نه انکار. بپذیرد و زندگی کند. این شرایط قطعاً برایش محدودیت هایی ایجاد می کند؛ خب بکند، همین است که هست.

ازطرفی اطرافیان فرد معلول چه باید بکنند؟؛ هی دل بسوزانند و لی لی به لالایش بگذارند؟ هی زیر پرو بالش را بگیرند و لوسش کنند؟؛ خب معلوم است که غلط است. دو تا از دوست هایم هستند که در این شرایط عدم ازدواج قرار دارند و به قدری خانواده هایشان لوسشان می کنند و دلسوزی های بیخود برایشان می کنند که اصلاً نمی توان بهشان گفت بالای چشمت ابروست. بس که ضعیف و شکننده و متوقع شده اند.

پس خود مورد اول خودش چند نکته مهم دارد؛

1.1.پذیرش نقص توسط خود فرد و دانستن اینکه خودش نقشی پررنگ در ایجاد این به ظاهر نقص ندارد.

1.2.پذیرفتن یعنی با لبخند پذیرفتن. و همینطور یعنی انکار نکردنغ بعضی دخترها به طرز مسخره و خنده داری مدام راه می روند و می گویند اصصصصلاً مشکلی ندارند و اصصصصلاً خیلی هم خوشحالند به خاطر ازدواج نکردنشان و ازین چرندیات. به خودتان دروغ نگویید. دوست داشتن ازدواج چیز بدی نیست. ذاتی است، فطری است، خدادادی است. ادم اگر سالم باشد، ازدواج را دوست دارد. پس دوست دارید. ولی شرایطش نیست.

1.3.اطرافیان زیادی دختر را لوس نکنند که متوقع از عالم و آدم شود و فکر کند همه حقش را خورده اند.

 

2.فعالیت اجتماعی شدید؛ چیزی فراتر از اشتغال. فعالیت های مردم نهاد و مدنی. ارتباطات اجتماعی به خصوص با افراد هم شرایط در درک بهتر شرایط و کنار آمدن با آن کمک کننده است. مثلاً بیایند ان جی ای دخترهای مجرد راضی از زندگی بزنند. مجردان خوشحال. یک همچین چیزی. یادم است دکتر اباذری برای زنان میانسال که بچه هایشان می روند سر زندگی شان و یکهو تنها می شوند همین را می گفت. می گفت اصلاض ان جی ا آبیاری گیاهان دریابی بزنند، ولی فعال باشند. اصل، همین ارتباطات اجتماعی و فعالیت های اجتماعی است.

 

3.اصلاً آدم تاریخ اسلامی نیستم که اطلاعات دقیق و درست درمان دینی داشته باشم. ولی از همان گذشته های دور که در کتاب بینش دبیرستان در مورد ائمه می خواندیم، یادم می آید در مورد امام موسی کاظم و زندان رفتن های مکرر حضرت، حضرت در دعایشان شکر خدا را می کردند که به زندان افتاده اند و فراغتی حاصل شده برایشان برای ارتباط بیشتر با خدا. یعنی یک امر به ظاهر تهدید را تبدیل می کردند به فرصت. شاید بشود در مورد همه وقایع زندگی همچین نگاهی داشت و ابتلائات و زمینه های زندگی را به فرصتی برای ارتباط با خدا و تقویت نگاه دینی به این دنیا تبدیل کرد. این شرایط هم می تواند محمل خوبی باشد برای تقویت این نگاه.

 

فعلاً همین ها باشد. چیز جدید بود باز هم اضافه می کنم.

 

 

 

وقتی...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۲/۱۵
یک زن

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی