زنان سرزمین من

خوش به حالمان

پنجشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۰۳ ق.ظ
یک پسر روستایی، با لهجه غلیظ و عمیق که نشان می دهد تا قبل از این رنگ شهر را به خودش ندیده، تقریبا بی سواد یا فکر کنم نهایت سیکل، در روستا کشاورز است احتمالا و یک گاو هم دارد، با صورت سیاه سوخته و بدن کاملا کج، می آید شهر و عاشق یک دختر تحصیلکرده، پولدار، نقاش، احتمالا با کلی روابط و پرستیژ اجتماعی می شود و بعد با پررویی می رود خواستگاری دختر. خب دختر اگر شخصیت داشته باشد، باید یکسری بدوبیراه بارش کند و بعد هم برود سراغ زندگی اش و آب پاکی را بریزد روی دست پسر، ولی خب خودتان خوب می دانید که قحط الشوهر است و نباید همین یک مورد را هم از دست داد، چون خدای نکرده ممکن است  بماند و وااسفاه... لذا دختر مذکور حتی به این کیس بی ربط هم فکر می کند و بدتر آنکه دست و پایش را مثل دختربچه های 13- 14 ساله که تازه خواستگار آمده خانه شان گم می کند و به تته پته می افتد و انگار نه انگار که برای خودش کلاس نقاشی دارد و کلی شاگرد زیر دستش می آیند و می روند و این حرف ها.

خلاصه که سریال "جاده قدیم" تمام شد و ما نفهمیدیم بالاخره جواب این دخترخانم به آقاپسر چه شد، ولی از وجنات پسر و سکنات دختر می توان حدس زد که صدی نود جواب مثبت است. کفویت و این حرف ها هم که کشک کلا. جواب مثبت و منفی دختر را بگذارید کنار، اصلاً من مانده ام در این شخصیت پردازی دخترخانم که با این سن و سال مثل دختربچه های نابالغ و در بعضی موارد حتی ابله ها رفتار می کند. خوش به حالمان با این سریال هایمان و این نگاه خوب شخصیت های فرهنگی مان به زن.

بی‌ربط: دعا کنید برای من هم در این شب‌ها و روزهای عزیز و پرنور که سخت محتاجم.


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۳/۲۸
یک زن

نظرات  (۱)

۲۹ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۲۳ سحر دانشور
من در تمام مدت پخش این فیلم فقط صداش رو می شنیدم و اینقد از ش بیزار بودم که حتی یک صحنه ش رو هم ندیدم!
نفرت برانگیز بود واقعا! نفرت برانگیز....
پاسخ:
...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی