زنان سرزمین من

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

زنان سرزمین من - ما زن ها...ما زن ها...

ما زن ها؛ ما زن هایی که خودمان بزرگ ترین دشمن خودمان هستیم؛ جایی که باید درد هم را ببینیم، نمی بینیم؛ جایی که باید نگاه منفی جامعه- اگر بگویم نگاه مردسالار جامعه؛ حرف بدی زده ام؟!- به خودمان را ببینیم، نمی بینیم و همه تقصیرها را گردن همجنسان خودمان می اندازیم؛ بدی های جامعه به خودمان را طبیعی می دانیم و اگر کسی از همجنس هایمان هم بخواهد در موردش حرف بزند و تقبیحش کند، خودمان؛ خودخودمان مقابلش می ایستیم.

ما زن ها بعد از اینکه به مردها اجازه دادیم نگاه صرفا جسمانی به زن داشته باشند و اصلا خودمان هم در راستای همان نگاه آنها زندگی مان را تنظیم کردیم؛ و بعد از آنکه به شوهر دختر همسایه حق دادیم برود سر زن جوانش هوو بیاورد؛ خب چون انقدرها هم دختر همسایه خوشگل نبود؛ و بعد از آنکه برای پسرهای دیپلم و سیکل و بی کارمان رفتیم خواستگاری دخترهای تحصیل کرده و شاغل؛ و بعد از آنکه به دختر همسایه خندیدیم و گفتیم "ترشیده" چون فکر کردیم لایق نبوده که مورد قبول یک مرررررد قرار بگیرد و اصلا هم فکر نمی کنیم که این دختر هم شخصیت دارد و همه همه زندگی اش بسته به انتخاب یک مرررررد نیست و اصلا خیلی از مذکرات امروزی صرفا نرررر هستند نه مرررررد و دختر بنده خدا حق دارد جواب منفی بدهد؛ و بعد از آنکه مجردهایمان به یک دلیل و متاهل هایمان هم به دلایل دیگر سعی کردیم همکار مذکرمان که هم پولدار است و هم کاره ایست برای خودش و حتی زن و بچه هم دارد را تور کنیم و به اصطلاح از چنگ یک زن دیگر درآوریم؛ و بعد از آنکه شاغل هایمان، خانه دارها را مسخره کردیم که شما خاله زنکید و بعد از آنکه درد مادرهای جوان خسته در خانه مانده را حس نکردیم و فقط سرشان غر زدیم که "چه وضع بچه تربیت کردنه؛ چرا افسرده ای همش؟" و ذره ای فکر نکردیم که این آدم دست تنها و این همه کار...

ما زن ها بعد از همه این کارها؛ بعد از همه جنایت ها؛ بعد از اینکه دست هایمان را به خون هم آلوده کردیم؛ تازه یادمان می افتد که چقدر بدبختیم، که کسی نیست دردمان را بفهمد که چقدر تنهاییم که حتی خودمان هم از پشت به خودمان خنجر می زنیم... ولی چه فایده؟!! باز هم روز از نو و روزی از نو. اصلاً جنگیدن با همجنس در خونمان است انگار.

زن ها... و ما ادراک ما زن ها...

وقتی...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۳ ، ۱۱:۴۶
یک زن
زنان سرزمین من - کارگر ساختمونی بشم؟؛ دزدی کنم؟؛ درس بخونم؟!کارگر ساختمونی بشم؟؛ دزدی کنم؟؛ درس بخونم؟!

ایلیاخان این مدت روزانه با کلی خوراکی و تغذیه به علاوه 2 هزار تومن پول توجیبی، راهی مدرسه شده. چند روزی بود که غرغر می کرد سر مامان و بابایش بابت پول توجیبی که "چرا انقدر کمه. بچه های کلاسمون کم کمش روزی 5 هزار تومن میارن میرن بوفه خوراکی می خرن. تازشم بعضیاشون 10 هزار تومن میارن هر روز. پول توجیبی منو زیاد کنین خب." از ایلیا اصرار و از مامان بابایش انکار که نمی شود که نمی شود؛ از باب تربیت بچه و اینکه بالاخره صلاح نمی بینند که بچه روزانه 5 هزار تومن آت و آشغال بخرد و حروم هدر کند.

ایلیا هم تصمیم می گیرد یک هفته کار کند و یک هفته برود مدرسه و خودش خرجش را درآورد. وقتی تصمیمش را اعلام عمومی می کند، فردا صبحش اجازه نمی دهند مدرسه برود و بهش می گویند "قشنگ فکراتو بکن؛ یا هر روز میری مدرسه و درس می خونی یا اصلا لازم نیست درس بخونی؛ از فردا میریم این ساختمون نیمه کاره سر خیابون. میشی کارگر ساختمونی. دستت هم توی جیبت می ره و می تونی با پول خودت آت و آشغال بخری." بچه هم در یک روز بیکاری در خانه، خیلی خوب فکرهایش را می کند و زنگ می زند مامان جون و مامان من و خاله پری مشورت گرفتن که "به نظر شما برم مدرسه بهتره یا کارگر ساختمونی بشم؟" و نهایت قرار بر این می شود که مامان و خاله پری با مامان و بابایش صحبت کنند تا اگر صلاح دیدند نهایت 1000 تومن به پول توجیبی اش اضافه شود و از فردا هم برود مدرسه درسش را بخواند.

حالا امروز زنگ زده ام به بچه که "چی شد عزیزم؟ امروز رفتی مدرسه؟ پول توجیبیت چه خبر؟"؛ "بله رفتم. دیگه نمی خوام کارگر ساختمونی بشم، ولی هنوزم تکلیف پولم مشخص نشده که. اگه مامان بابام پولمو اضافه نکنن، احتمالن مجبور بشم دزدی کنم!!! یعنی دیگه چاره ای ندارم."

کلی حرف بزن با بچه که دزدی کار بدیه و اندازه پولی که داری خرج کن عزیزم و مامان بابا حتما صلاحتو می خوان و اصلا مگه تو چقدر تو مدرسه هستی که می خوای انقدر بخوری آخه؟!!!!و... خلاصه که کف کردم دیگه بس که حرف زدم. دست آخر هم قرار شد تا عید غدیر که همه خانه خاله پری جمع می شویم، کلی نقاشی بکشد و بفروشیم به فک و فامیل و پول درآوریم.

*ایلیا امسال کلاس سومه.

 **آخه چه کاریه خب انقدر پول توجیبی دادن به بچه ها؟! آن هم برای نهایت نهایت از صبح تا 1- 12 ظهر؟! آن هم با کلی خوراکی که از خانه همراهشان می کنید.

 

وقتی...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۳ ، ۱۸:۳۸
یک زن