زنان سرزمین من

۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

زنان سرزمین من - مهارت ها و روش هایی که به نظر می رسد دخترهای مجرد باید به کار ببندند

الف) یکی از بچه ها تعریف می کرد که دوستش که دختری بوده فعال و سرحال و دارای موقعیت اجتماعی مناسب، یکهو در سن 35 سالگی سامانه ذهنی و روحی اش را از دست داده؛ آن هم به خاطر ازدواج نکردن. حالش خراب شده؛ موقعیت شغلی سابقش را که از دست داده، بعد از آن هم هر جا معرفی اش می کنند، دو سه ماهی کار می کند و بعد با دعوا و جنگ و جدال می زند بیرون، الان هم چند وقتی است ولو شده توی شبکه های اندرویدی دنبال پسرها تا شاید خدا بخواهد و یکی از این کیس ها منجر به ازدواج شود؛ دختری که تا قبل از این سن و سال دنبال این روابط نبوده.

ب) من نمی دانم دقیقا چقدر درست است این‌که اغلب آدم ها معتقدند دختری (در مورد پسرها هم هیچ وقت نمی گویندها؛ چون به هر حال.... حرف نزنم در این مورد بهتر است) که ازدواج نکرده و سنش بالاتر از سی سال این حدودها رفته، رفتارهای ابنرمال دارد و یک جاهایی حتی عقده ای است و این حرف ها. چقدر این حرف درست است، یعنی چقدر مطابق با واقعیت است. یعنی نمی دانم واقعاً چقدر این ایمیج واقعیت دارد، ولی فعلاً فرض می گیریم بر صحت درصدی از این حرف ها.

ج) به فرض صحت مورد دوم (البته تا حدودی) و با درنظر گرفتن اتفاقاتی مانند اتفاق مورد اول که ممکن است برای خیلی از دخترها اتفاق بیفتد، می خواهم بدانم واقعاً باید برای مصون ماندن از این رفتارها یک دختر باید چه آموزش هایی بییند؟؛ چه مهارت هایی داشته باشد؟ ببینید می فهمم که بسیاری از این اتفاقات و رفتارها ریشه اجتماعی دارد و به خاطر فشارهای ساختاری است، اما عجالتاً که نمی توانم ساختارها را تکان داد. یعنی توپ هم تکانشان نمی دهد به این زودی ها. پس اگر بخواهیم در سطح خرد وارد شویم و کاری کنیم، خب باید یک دختر چه چیزهایی را در وجود خودش تقویت کند؟ چه روش هایی در زندگی خودش پیش بگیرد تا احتمال ابتلایش به این رفتارها کمتر و کمتر شود؟

به واقع اعتقاد دارم که توانمندسازی زن ها که فقط منحصر در حوزه اقتصادی و سیاسی نیست، در این حوزه های مهارتی هم می توان زن ها را توانمند کرد برای حل مشکلاتشان، برای کنارآمدن با مسائل زندگی شان. حالا لطفا شما هم فکر کنید و تأملی داشته باشید و هر روشی که به نظرتان می رسد کمک کننده باشد پیشنهاد بدهید؛ با تأکید بر اینکه پیشنهادات صرفاً در سطح خرد و عامیلت باشد نه در سطوح کلان و ساختاری.

من خودم چند روش به ذهنم می رسد که به نظرم ممکن است مفید باشد. لیست می کنم در ادامه مطلب. شما هم روشی داشتید بگویید تا اضافه کنم.

1.(یکهو فحش ندهیدها؛ تا آخرش بخوانید. حرف بدی نیست واقعاً) یک سری شرایط هست در زندگی آدم، که واقعا تغییرش دست خود آدم نیست. مثل معلولیت مثلاً. به نظر من با توجه به سطح فوق العاده پایین فاعلیت زنان در ایران در امر ازدواج، برای قشری از دخترها که با معیارهای مادی ازدواج در جامعه ایرانی مطابقت ندارند و ازطرفی هم ممانعت شرعی و درونی برای عرضه خودشان (بخوانید آویزان کردن) به پسرها دارند، ازدواج نکردن مثل همین شرایط معلولیت است. یعنی نقصی که واقعا کاریش نمی شود کرد. دست آدم در تغییر این شرایط کاملاً بسته است. خب حالا با این شرایط، مدل سازی می کنیم از روی زندگی یک فرد معلول. فرد معلول چه کار می کند؟؛ آیا مدام به خودش دروغ می گوید که معلول نیست؟، آیا هی خودزنی می کند و به خودش فحش و بدوبیراه می گوید که چرا معلول است؟... نه. این آدم برای موفق بودن باید شرایط خودش را بپذیرد؛ یعنی مجبور است بپذیرد. پذیرفتن هم یعنی با لبخند درونی. با خرسندی. نه انکار. بپذیرد و زندگی کند. این شرایط قطعاً برایش محدودیت هایی ایجاد می کند؛ خب بکند، همین است که هست.

ازطرفی اطرافیان فرد معلول چه باید بکنند؟؛ هی دل بسوزانند و لی لی به لالایش بگذارند؟ هی زیر پرو بالش را بگیرند و لوسش کنند؟؛ خب معلوم است که غلط است. دو تا از دوست هایم هستند که در این شرایط عدم ازدواج قرار دارند و به قدری خانواده هایشان لوسشان می کنند و دلسوزی های بیخود برایشان می کنند که اصلاً نمی توان بهشان گفت بالای چشمت ابروست. بس که ضعیف و شکننده و متوقع شده اند.

پس خود مورد اول خودش چند نکته مهم دارد؛

1.1.پذیرش نقص توسط خود فرد و دانستن اینکه خودش نقشی پررنگ در ایجاد این به ظاهر نقص ندارد.

1.2.پذیرفتن یعنی با لبخند پذیرفتن. و همینطور یعنی انکار نکردنغ بعضی دخترها به طرز مسخره و خنده داری مدام راه می روند و می گویند اصصصصلاً مشکلی ندارند و اصصصصلاً خیلی هم خوشحالند به خاطر ازدواج نکردنشان و ازین چرندیات. به خودتان دروغ نگویید. دوست داشتن ازدواج چیز بدی نیست. ذاتی است، فطری است، خدادادی است. ادم اگر سالم باشد، ازدواج را دوست دارد. پس دوست دارید. ولی شرایطش نیست.

1.3.اطرافیان زیادی دختر را لوس نکنند که متوقع از عالم و آدم شود و فکر کند همه حقش را خورده اند.

 

2.فعالیت اجتماعی شدید؛ چیزی فراتر از اشتغال. فعالیت های مردم نهاد و مدنی. ارتباطات اجتماعی به خصوص با افراد هم شرایط در درک بهتر شرایط و کنار آمدن با آن کمک کننده است. مثلاً بیایند ان جی ای دخترهای مجرد راضی از زندگی بزنند. مجردان خوشحال. یک همچین چیزی. یادم است دکتر اباذری برای زنان میانسال که بچه هایشان می روند سر زندگی شان و یکهو تنها می شوند همین را می گفت. می گفت اصلاض ان جی ا آبیاری گیاهان دریابی بزنند، ولی فعال باشند. اصل، همین ارتباطات اجتماعی و فعالیت های اجتماعی است.

 

3.اصلاً آدم تاریخ اسلامی نیستم که اطلاعات دقیق و درست درمان دینی داشته باشم. ولی از همان گذشته های دور که در کتاب بینش دبیرستان در مورد ائمه می خواندیم، یادم می آید در مورد امام موسی کاظم و زندان رفتن های مکرر حضرت، حضرت در دعایشان شکر خدا را می کردند که به زندان افتاده اند و فراغتی حاصل شده برایشان برای ارتباط بیشتر با خدا. یعنی یک امر به ظاهر تهدید را تبدیل می کردند به فرصت. شاید بشود در مورد همه وقایع زندگی همچین نگاهی داشت و ابتلائات و زمینه های زندگی را به فرصتی برای ارتباط با خدا و تقویت نگاه دینی به این دنیا تبدیل کرد. این شرایط هم می تواند محمل خوبی باشد برای تقویت این نگاه.

 

فعلاً همین ها باشد. چیز جدید بود باز هم اضافه می کنم.

 

 

 

وقتی...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۵۶
یک زن
زنان سرزمین من - پدربزرگ دیگر زجر نمی کشد.... نفس همپدربزرگ دیگر زجر نمی کشد.... نفس هم

16 روز گذشت از آن سه شنبه شبی که دستت لرزید و نیمی از بدنت لمس شد و دکتر گفت سکته شدید مغزی.

16 روز گذشت از ماراتون تقسیم کار خانوادگی مان برای نگهداری از تو و مامان جون. ساعت 6 تا 11 شب دخترها پیشت بودند و 11 شب تا صبح نوه های پسری. نوه های دختری هم مسئول نگهداری از مامان جون.

16 روز که سهل بود؛ تو بگو 16 ماه، 16 سال، اصلاً 160 سال؛ حرفی نبود که. باز هم ادامه می دادیم. مثل همیشه ات. مثل قبل از این 16 روز که یکی مان غذایت را میکس می کرد و آن یکی پاهایت را ماساژ می داد. جوراب و کفش هایت را پا می کردیم و زیربغل هایت را می گرفتیم. حالا هم برای ما فرقی نداشت. جز اینکه خوابیده بودی روی تخت، ولی برای خودت فرق داشت. بس که این 16 روز لعنتی درد کشیدی. ناله زدی. حتی وقت هایی که بهوش تر بودی اشک ریختی... حالا تمام شد؛ همه آن سختی ها. همه آن زجرها. حالا راحت بخواب عزیزترین پدربزرگ دنیا.... غرق باشی در رحمت الهی....

وقتی...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۲۴
یک زن
زنان سرزمین من - بیمار اتاق بغلیبیمار اتاق بغلی

بیمار اتاق بغلی پدربزرگم، دیروز فوت کرد. بعد دخترها و نوه هایش ریخته بودند توی بیمارستان و جیغ و داد و گریه. وسط این سروصداها، یکهو دخترش با صدای بلند و حالت گریه گفت: "بابا! چقدر مامانو می زدی!!!!"

خدا رحمت کند بنده خدا را. ولی من نفمیدم الان این حرفش ذکر خاطرات خوب!!!! متوفی بود؟، گله از پدرش بود؟، تنها صفت بارز و مشخص رفتاری آن بنده خدا بود که حتماً باید ذکر می شد؟، دخترش بدگویی اش را کرد؟؛ یا چی؟... در کل خدا بیامرزدش.

 

وقتی...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۳۹
یک زن
زنان سرزمین من - زن های بدبخت ساری پوشزن های بدبخت ساری پوش

خب من امروز فهمیدم چقدر زن های سرزمین عجایب که بلدند دور درخت پیچ بخورند و برقصند و پرِ ساری به باد بدهند و از پله های وسط سالن های بزرگ خانه شان بالا پایین بروند و هی معشوق مردهای آنچنانی باشند، بدبختند. حتی خیلی بدبخت تر از زن های افغان که قبل ترها آن خانم قاضی اهل ولایت تخار برایم گفته بود.

نظام طبقاتی- ایدوئولوژیکی کاستی آن منطقه را بگذارید در کنار بافت روستایی 67 درصدی هندوستان و فقر غالب، می شود یک بافت سنتی سخت و متصلب؛ و در این شرایط اگر خدای ناکرده برخی از این سنن خشونت زا و غیرعقلانی و زشت باشند، به گذر سال ها و آمد و رفت آدم ها به این دنیا و آن دنیا طول می کشد تا درست شود. حال هر چقدر هم که نظام حقوقی شان را ترمیم کنند و مثلا بگویند زن های کاست نجس مال کاست های بالاتر نیستند و کسی حق تعرض گروهی یا فردی به آنها را ندارد و اگر تجاوزی صورت بگیرد پیگیرد قانونی قضایی می شود، باز هم می بینیم که در روستاها به زنان این کاست تعرض می شود و پلیس هم وارد صحنه جرم می شود و مجرم را دستگیر می کند، اما در نهایت بعد از چند روز آزاد می شود.

یا مثلا سال 1965 (اگر اشتباه نکنم) قانون الغای جهیزیه (دوری) (اینکه اگر دختری جهیزیه نداشت یا جهیزیه ناقصی داشت داماد و خانواده داماد حق کتک زدن و کشتن دختر را ندارند) را مصوب می کنند، ولی باز هم می بینیم رسم جهیزیه پابرجا است و کلی تلفات از جامعه زنان می گیرد.

از جنین و نوزاد دختر که خانواده ها به خاطر بار مالی این رسم، یا آنها را سقط می کنند یا بعد از به دنیا آمدن زنده به گور، تا دخترهایی که با کلی زحمت، جهیزیه (شامل طلا، اتومبیل، مسکن، لوازم منزل؛ البته در کاست های مختلف فرق می کند، ولی در کل بار هزینه ای عروسی بر دوش خانواده دختر است و هر چقدر طبقه اجتماعی- فرهنگی پسر بالاتر می رود، دختر باید هزینه بیشتری بکند. جالب اینکه درخواست ازدواج از ناحیه دختر صورت می گیرد؛ یعنی اول بار برای خواستگاری خانواده دختر پیشقدم می شوند. و بامزه اینکه در برخی ایالات هندوستان، مورد داشتیم که پسرها را می فروختند به خانواده دخترها؛ به مبلغ 300 تا 3000 روپیه :).... یک نکته اینکه حساب کرده اند دیده اند به طور متوسط هر خانواده ای اگر بخواهد برای دختر خودش جهیزیه مربوط به طبقه خودش را خریداری کند، باید درآمد هفت سال کاری خانواده را ذخیره کنند. هوففف... برگردید لطفا قبل باز شدن پرانتز را یک نگاهی بیندازید تا بقیه جمله درست شود) تهیه می کنند و می روند خانه شوهر و مدام مورد ضرب و شتم شوهر و خانواده اش قرار می گیرند. اصلا کتک زدن زن ها رسم است آنجا. مخصوصا از طرف خانواده شوهر و بخشی از این کتک زدن هم به خاطر نارضایتی شان از جهیزیه دختر است.

 خلاصه که گویا هند برای زن ها، فقط در فیلم های بالیوودی اش قشنگ است و بس.

وقتی...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۳:۱۴
یک زن
زنان سرزمین من - پدربزرگپدربزرگ

چند روز است که راهی بیمارستان شده و انگار قلبم را انداخته اند روی آتش. قلب همه مان را.

حالا درست که بیشتر از 80 سال از عمرش می گذرد، درست که تا قبل از این کمرش خم بود و زانوهایش سست و دست هایش لرزان و تازه هر داستانی را چند بار تکرار می کرد. همه اینها درست. ولی دلیل نمی شود شمای دکتر و پرستار هی بروید و بیایید و بگویید "سطح هوشیاریش پایین تر رفته"، "سن حاج آقا بالاست ما همه تلاشمان را می کنیم، ولی شما دعا کنید."

پی نوشت: این روزهای "یا من ارجوه" دعا می کنید برای پدربزرگ عزیز خانه مان؟!

وقتی...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۴۲
یک زن