زنان سرزمین من

کنایه‌مرگی

شنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۲۰ ب.ظ
زنان سرزمین من - کنایه‌مرگی

*دکتر اباذری سر درس فوکو یک بحث کوتاهی را باز کرد در مورد مرگ کنایی حرف زدن در جامعه مدرن. اینکه آدم ها دیگر حوصله کنکاش و بررسی حرف های یکدیگر را ندارند و راست و صریح باید حرفشان را بزنند؛ برخلاف جامعه سنتی که یک حرف را هزار جور بقچه بندیل می کردی و با صد مدل بالا پایین شدن لحن می گفتی و طرفت هم در تلاشی این راز را می گشود و کیفور می شدند هر دو طرف؛ یکی از اینکه حرف مگویش را توانسته بگوید و دیگری از اینکه راز مگوی او را کشف کرده است.

**دیروز میلاد اول لپ مارینا را کشید و بعد رفت سراغ لپ آرمیتا؛ که آرمیتا نگذاشت و مارینا گفت آرمیتا خجالت می کشد و بعدش میلاد بدون اینکه حواسش به آدرینا باشد، داشت راهش را کج می کرد که بچه سه ساله می آید جلوی راهش و می گوید: "عمو من خجالت نمی کشما."- کنایه از اینکه عمو لپ منم بکش- و میلاد که متوجه منظور آدرینا نمی شود فقط لبخندی تحویلش می دهد و می رود گوشه دیگر خانه. اما آدرینا بدو بدو می رود دنبال میلاد و دو تا دست های او را می گیرد و می گذارد روی لپ های خودش؛ که یعنی لپ من را هم بکش. دیروز که این اتفاقات افتاد یکهو یاد این حرف دکتر اباذری افتادم.

***بعدش دلم سوخت برای این کنایه‌مرگی؛ تمام زیبایی و رنگ و رو و احساس این دنیا را گرفته است انگار؛ چه خوب بود مثلاً وقتی آدم دلش می خواهد یکی برایش گل بخرد، به جای اینکه بگوید گل بخر؛ فقط موقع رد شدن از دم گلفروشی یا دیدن یک گلفروش دستفروش، با ذوق به گل ها نگاه کند و طرف خودش برود تا فرحزاد و چایی را بخورد و برگردد؛ یا مثلا وقتی آدم کسی را دوست داشت به جای اینکه سیخ در چشم هایش نگاه کند و بگوید دوستت دارم؛ همین که مثلاً بگوید نگرانش بوده، یا تأکید کند مراقب خودش باشد، کفایت کند.

 

جامعه دوقطبی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۳/۱۰
یک زن

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی