زنان سرزمین من

زنان سرزمین من - حکایت زن‌هایی که بوی بهارنارنج و تمشک می‌دهندحکایت زن‌هایی که بوی بهارنارنج و تمشک می‌دهندازاینجا

می خواهم شبیه زنی شهری شوم
با لباس فاخر ابریشمی
پاشنه های بلند
ناخنهای لاک خورده
و مردی مثل تو...

( آخر یکبار داشتی پنهان از من/ به لبخند
تگاه به زنی با ماتیک سرخ میدادی)

می خواهم شبیه خانم دکترها شوم
با اونیفرم سفید
عینک فرم مشکی
گوشی ای که ضربان عاشقی را اندازه می گیرد
و مردی مثل تو...

( آخر یکبار داشتی پنهان از من/ به لبخند
نگاه به دکتری می دادی/ با بوی تیز ساولون)

می خواهم شبیه همه باشم جز "من"
"من " بوی بهار نارنج می دهد
بوی تمشک می دهد
با ناخنهایی سیاه از گردوی کال
ولیک می چیند
مربا می پزد

و

هی دوستت دارد

هی دوستت دارد

هی...

" من " خوب نیست
آنقدر به تو چسبیده
آنقدر به تو نزدیکست
که نمی توانی ببینی اش
هرگز/ حتی کمی به لبخند
هرگز/ حتی کمی پنهانی...
 
رویا بیژنی
 

وقتی...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۳/۰۴
یک زن

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی